روابط شاه و رژيم صهيونستي (3)
روابط شاه و رژيم صهيونستي (3)
روابط شاه و رژيم صهيونستي (3)
نويسنده: يعقوب توکلي
نمايندگان رژيم پهلوي در تل آويو
با به رسميت شناختن اسرائيل از سوي سازمان ملل و پذيرش دو فاکتور آن از جانب رژيم شاه ، در اواخر 1328 عباس صيقل به نمايندگي ايران منصوب شد و تا تير 1330 ـ که نمايندگي ايران در اسرائيل تعطيل شد ـ در اين سمت باقي بود . در دسامبر 1958 ، ژنرال هرکابي ، رئيس اطلاعات ارتش اسرائيل ، به دعوت سپهبد کيا به تهران آمد و با شاه و فرماندهان نظامي ديدار کرد و قرار شد نمايندگي ايران در اسرائيل تحت عنوان برن 2 افتتاح شود .
به دنبال اين سفر ، شاه با افتتاح نمايندگي ايران در اسرائيل موافقت کرد و ابراهيم تيموري در 23 آذر 1338 وارد اسرائيل شد و مأموريت خود را به عنوان نماينده ايران
آغاز کرد . هر چند اين مأموريت مخفيانه چندان از چشم اعراب مخالف اسرائيل پنهان نبود ولي اسرائيل به دنبال علني تر کردن اين تماس ها بود . وقتي در سال 1341 منوچهر پيشوا عازم تل آويو بود اسرائيلي ها خواستار آن شدند که وي با نامه سربرگ دار وزارت امور خارجه ايران ،رسما به اداره تشريفات وزارت امور خارجه اسرائيل معرفي شود و به خاطر عدم پذيرش اين امر از وزارت خارجه ايران گله مند بودند . ابراهيم تيموري تا آبان 1342 در تل آويو بود و به دنبال آن دکتر صادق صدريه سمت وي را عهده دار شد و در ملاقات با ابا ابان در پاسخ به سؤال وي درباره سمت خود اظهار داشت که وي و همکارانش کارمند سفارت ايران در برن مي باشند و با توافق دولت سوئيس در تل آويو اقامت دارند . ولي ابا ابان تأکيد کرد که وي را به عنوان رئيس نمايندگي ايران مي شناسند . صادق صدريه تا اسفند 1342 مسئوليت نمايندگي برن 2 را دارا بود و سپس فريدون فرخ به جانشيني وي انتخاب شد . از آذر 1349 مجددا ابراهيم تيموري نمايندگي ايران را در تل آويو بر عهده گرفت و تا فروردين 1354 در اين سمت باقي ماند و پس از وي مرتضي مرتضايي از فروردين 1354 تا آذر 1357 عهده دار اين پست بود . هر چند تا اواخر ارتباط ايران و اسرائيل ، اصرار در پوشيده نگه داشتن روابط جدي بود ، اما گزارش نمايندگي ايران در 1356/11/25 تأييدي است بر باور عمومي مردم ايران در خصوص وجود روابط گسترده شاه با اسرائيل از آذر 1357 تا بهمن همان سال ، « ناصر رسوليان » به عنوان کاردار موقت ، مسئوليت نمايندگي را بر عهده داشت و با پيروزي انقلاب اسلامي کارکنان نمايندگي ايران در تل آويو همبستگي خود را با انقلاب اسلامي اعلام کردند .
نمايندگان اسرائيل در ايران
تا سال 1335 دولت اسرائيل نماينده رسمي در ايران نداشت . در اين سال دکتر زوي دوريل که از يهوديان اروپايي بود به تهران اعزام شد تا نمايندگي اتاق بازرگاني اسرائيل را در پايخت ايران افتتاح نمايد . البته عنوان رسمي دوريل ، رئيس بخش اقتصادي آژانس يهود بود ولي تقريبا تمام امور مربوط به يک نمايندگي سياسي خارجي را انجام مي داد . در سندي از سفارت امريکا درباره فعاليت هاي دوريل از عناصر فعال مطبوعاتي در 25 بهمن 1335 چنين آمده است :
نماينده غير رسمي اسرائيل در تهران ، در گنجاندن موضو عاتي در طرفداري از اسرائيل در مطبوعات محلي بسيار فعال بوده است . تماس هاي او از طريق عباس شاهنده ناشر مجله فرمان و مهندس عبدالله والا ، ناشر و صاحب تهران مصور صورت مي گيرد . چنين شايع است که وي خلال هفته اول نوامبر ، يکصد هزار ريال به روزنامه نگاران پول داده است .(1)
زوي دويل از اواخر تير 1337 دايره کنسولي را ايجاد کرد که تحت پوشش آژانس يهود و تحت نظر وي اداره مي شد ، ولي با نفي پذيرش رسمي اين تشکيلات از جانب وزارت خارجه به علت احتمال بهره برداري مخالفان با جديت برخورد شد . ابراهيم تيموري در توجيه نام بردن از قسمت امور کنسولي نمايندگي اسرائيل در پاسخ به نورالدين کيا ، مدير کل وزارت امور خارجه ، مي نويسد :
براي مزيد استحضار جنابعالي در اينجا بايد به عرض برساند که در تهران با همان نشاني که نامه 208 ذکر شده ساختمان نسبتا بزرگ و سه طبقه وجود دارد که طبقه دوم آن محل کار شخصي است به نام دکتر دوريل که خود را نماينده اسرائيل در تهران مي نامند و چند نفري به عنوان دبير اول و دبير دوم و غيره با او همکاري مي کنند . در طبقه سوم همان ساختمان شخص ديگري به نام کلنل ياکوب ( يعقوب ) نيمرودي با يکي دو نفر نظامي ديگر از ارتش اسرائيل به کار اشتغال دارند که خود را نمايندگي نظامي اسرائيل مي خوانند و بالاخره در طبقه اول ساختمان به نام آقاي دينوليت مشغول کار است که خود را نمايندگي وابسته بازرگاني اسرائيل در تهران مي شمارد . همان طور که جنابعالي هم قطعا کما بيش اطلاع داريد فعاليت اينها از مقامات دولتي ايران پوشيده نيست و غالب مقامات ارتش و غير ارتش هم با آنها رفت و آمد دارند ... و براي آنکه دوباره جمله « نمايندگي اسرائيل در تهران » تکرار نگردد استدعا دارد بفرماييد براي آن چه نامي بايد نهاد ؟
دولت اسرائيل نهايت تعمد و اصرار را داشت تا حضور خود را در تهران علني تر و رسمي تر کند . روزنامه معاريو در 22 ارديبهشت 1342 از وزير مختاري مئير عزري نماينده اسرائيل در تهران خبر داد و سه ماه پس از آن در مرداد 1342 همان روزنامه خبر داد که نماينده اسرائيل به درجه سفيري ارتقا يافته است . اين در شرايطي است که قيام 15 خرداد 1342 به عنوان يکي از مبارزات سياسي ضد صهيونيستي در ايران صورت گرفته بود . به همين خاطر ابراهيم تيموري با حضور در وزارت امور خارجه اسرائيل مراتب اعتراض خود را نسبت به انتشار اين اخبار اعلام کرد . (2)
نفوذ عوامل اسرائيل در مراکز مختلف قدرت به حدي بود که پس از استعفاي جعفر شريف امامي از نخست وزيري در 15 ارديبهشت 1340 ، عزري نخستين فردي بود که به علي اميني اطلاع داد شاه قصد دارد او را به نخست وزيري بگمارد . در تير 1343 زوي دوريل بخشنامه اي را که به نمايندگي هاي سياسي مقيم تهران فرستاد به عنوان سفير اسرائيل امضا کرده بود که باعث اعتراض « عباس آرام » وزير خارجه و سؤال از اسرائيلي ها شد که آيا اين اقدام ، خود سرانه يا با هماهنگي دولت اسرائيل بوده است ؟ آنها پاسخي مبهم دادند اما آرام توجه داشت که نمي تواند به چگونگي روابط با اسرائيل کاري داشته باشد و موظف است ظاهر امر را حفظ کند ، لذا در نامه مورخه 1343/5/21 به صادق صدريه تأکيد مي کند :
چگونه ممکن است چنين اقدامي از طرف اشخاص به عمل آيد . ضمنا بفرماييد اين چيزي که ما از آنها مي خواهيم ابدا ارتباطي به روابط فيمابين ندارد و عمل خلافي از شخصي سر زده است ... و مقصود اين است که هيچ فکري در مورد روابط نکنند .
در سال 1348 مئير عزري به رياست هئيت نمايندگي اسرائيل رسيد و از درجه سفيري برخوردار شد و اتفاقا او محظورات رژيم را در مخفي نگه داشتن هيئت نمايندگي اسرائيل در ايران به خوبي درک مي کرد و مانع از بروز بحران در روابط ايران و اسرائيل و شاه و مخالفانش و همچنين اعراب بود و در عين حال بيشترين منافع و سود را براي اسرائيل کسب کرد . بي جهت نبود که اسدالله علم در خاطرات خود در 19 شهريور 1352 مي نويسد : « به عزري نماينده اسرائيل در تهران نشان درجه دوم تاج اعطا شده است و شاه به من دستور داد که تاريخ فرمان همراهانش را به پيش از جنگ 1967 اعزاب و اسرائيل تغيير دهم .»
در جمع بندي اين بحث بايد گفت که در حوزه روابط ايران و اسرائيل محمدرضا پهلوي به خاطر ترس از مخالفت هاي اعراب و مسلمانان و همچنين مردم مسلمان در داخل کشور هميشه سعي مي کرد در گسترش روابط با اسرائيل رويه محتاطنه اي در پيش گيرد و تا حد امکان همه اتفاقات در خفا صورت گيرد . اما بعد از برقراري رسمي روابط ايران و اسرائيل در سال 1338 ، اسد الله علم به عنوان نماينده ويژه شاه به اسرائيل اعزام شد . رويداد اسد الله علم مهر تاريخ 31 دسامبر 1961/ آذر 1340 را دارد که نشان مي دهد در شرايطي که دموکرات هاي امريکا اميدهاي خود را متوجه علي اميني کرده بودند اسدالله علم براي همانگ نمودن يهوديان اسرائيل و يهوديان متنفذ در امريکا - که بيشترين نفوذ را در ميان سياستمداران امريکايي و دستگاه سياست خارجي آن کشور دارند - به اسرائيل رفت تا بتواند هماهنگي را به انجام برساند و در اين راستا انجام وظيفه کند. (3)
چنان که با روي کار آمدن اسدالله علم روابط اسرائيل با دولت شاهنشاهي گسترش يافت و علم ضمن ايجاد نمايندگي هاي سياسي غير رسمي و محدود براي اسرائيل ، تعداد زيادي از کارشناسان اقتصادي و صنعتي و کشاورزي اسرائيلي را به ايران دعوت کرد تا در ايران سرمايه گذاري کنند . او در سرمايه گذاري در دشت حاصلخيز قزوين از تجارب کارشناسانه اسرائيل کمک گرفت . وي در يادداشت 8 مهرماه 1352 مي نويسد : « حوزه قزوين به وسيله يک شرکت اسرائيلي در حال توسعه سريع و وسيع کشاورزي است وقتي من نخست وزير بودم اسرائيلي ها را آوردم .»(4)
تلاش علم در گسترش روابط با اسرائيل از ديد مخالفان جدي وي و شاه مخفي نماند ، چنان که امام خميني سخنان جدي و تندي در نکوهش حکومت پهلوي به خاطر روابطش با اسرائيل ايراد کرد و اين زماني است که گسترش روابط ايران و اسرائيل در حوزه هاي مختلف سياسي و امنيتي و فرهنگي و اقتصادي ، شيوع يافته بود .(5)
در کنار گسترش روابط در دستگاه حکومتي ، مخالف با اسرائيل به برخورد جدي حکومت و ساواک و شخص علم منجر شد و بر بد نامي دستگاه حکومت و شاه و علم افزود .
غلامرضا سعيدي - نويسنده کتاب خطر يهود براي ايران و اسلام که خود سال ها در مدرسه شوکتيه بيرجند مدرس بود و اسدالله علم نيز مدتي در همان مدرسه شاگردي وي را کرده بود -درباره تحت تعقيب قرار گرفتن خود پس از انتشار کتاب فوق و برخورد خصمانه علم مي نويسد :
وقتي کتاب خطر يهود براي ايران و اسلام را نوشتم و چاپ شد ، توسط ساواک تحت تعقيب قرار گرفتم . اسدالله علم که در مدرسه شوکتيه بيرجند چند صباحي شاگرد من بود به سراغم آمد و از من خواست که ديگر درباره خطر يهودي حرفي نزم و من به او گفتم من انتظار داشتم که در کشورم آزدانه بتوانم از خطراتي که ما را تهديد مي کند سخن بگويم و اگر امير شوکت الملک بود شايد چنين شروطي به من پيشنهاد نمي کرد .علم شرمسار شد و گفت : مشکلات ما را که مي دانيد .(6)
باوقوع جنگ اعراب و اسرائيل در سال 1967 ( 1346خ ) به ويژه پس از جنگ 1972 ، ايران در برخورد با اسرائيل جانب احتياط را رها نمود و به نفع اين رژيم تبليغات سياسي مي کرد. در زمان جنگ ، نفت ايران به اسرائيل صادر مي شد که اهميت اساسي در چرخش صنعت و اقتصاد و مهم تر از همه قدرت تهاجمي اسرائيل داشت (7) از اواخر سال 1356 روابط ايران و اسرائيل وارد مرحله جديدي شد .
وقوع جنگ اکتبر 1973 تأثيرات عميقي بر موازنه منطقه اي گذارد و به دنبال آن دولت اسرائيل در مورد ارزيابي مجدد مناسبات خود يوري لوبراني را به عنوان سفير اسرائيل در تهران منصوب کرد . هر چند شاه ظاهرا و رسما استوارنامه لوبراني را نپذيرفت ، اما اسرائيل دست به يک اقدام يک جانبه زد و آن لغو رواديد ورود براي ايرانياني بود که با گذرنامه عادي وارد اسرائيل مي شدند و مي توانستند تا سه ماه در اسرائيل بمانند . لوبراني که خود از جاسوسان ورزيده بود در سال 1357 پيش بيني کرد که شاه با بحران رو به رو خواهد شد . وقتي شاه در ايران با بحران جدي مواجه شد ، دولت اسرائيل يوسف هارملين ، رئيس سابق سرويس امنيت داخلي « شين بت » را به جاي لوبراني به سفارت منصوب کرد . در دي 1357 سپهبد امير حسين ربيعي ، فرمانده نيروي هوايي و ارتشبد حسن طوفانيان ، قائم مقام وزارت جنگ ، به ژنرال سگف پيشنهاد کردند ترتيب سفر موشه دايان يا عزرا وايزمن را به تهران بدهند تا روحيه شاه را تقويت و او را وادار به تصميمات جدي بنمايند . اما دولت اسرائيل يوري لوبراني را در 25 مرداد 1357 فرستاد که ديگر کار از کار گذشته بود و لوبراني اعلام کرد که : « اسرائيل ديگر نبايد انتظار دريافت نفت از ايران را داشته باشد . »
مسافرت انور سادات ، رئيس جمهور مصر ، به بيت المقدس و کنار گذاشتن خصومت با اسرائيل که با مساعدت هاي ويژه شاه و اسد الله علم به نتيجه رسيد و هنري کيسينجر ، وزير امور خارجه امريکا ، به شاه و علم گفت . اما مذاکرات بعدي سادات با اسرائيلي ها و امضاي موافقتنامه کمپ ديويد در 26 شهريور 1357 ، هر چند از سوي شاه و دولتمردان در حال سقوط پهلوي مثبت ارزيابي شده بود اما با توجه به رشد مبارزات مردمي و نهضت اسلامي به رهبري امام خميني روز به روز ناکار آمدي دستگاه حکومتي و شخص شاه را به نمايش مي گذاشت . روزنامه معاريو در 26 شهريور 1357 در مورد روابط ايران و اسرائيل مي نويسد :
اين واقعيت که در اوج بحران ايران در ابتداي ماه جاري محافل اسلامي قطع رابطه کامل بين اسرائيل را خواستار شدند ثابت مي کند که حضور اسرائيلي ها در ايران بسيار مشخص بود که خاري در چشم مخالفان داخلي است .
بي سبب نبود مردمي که در 17 شهريور 1357 ، شاهد کشتار و قتل عام گسترده مردم در ميدان ژاله بودند ، باور داشتند آنچه در اين واقعه خونبار اتفاق به دست سربازان و افسران اسرائيلي صورت گرفته است ، نه سربازان و افسران ايراني .
نکته جالب توجه در روابط ايران و اسرائيل که لازم است در پايان اين قسمت به آن اشاره شود اصرار اسرائيلي ها بر علني تر کردن روابط خود با شاه و دولت ايران بوده است .
تهران به اختفاي اين روابط اصرار داشت . براي مثال عنوان رسمي دفتر نمايندگي اسرائيل در تهران به عنوان بخش اقتصادي آژانس يهود محسوب مي شد و با وجودي که زوي دوريل ، رئيس نمايندگي اسرائيل از بخش نمايندگي اسرائيل ديدار کرده بود ، ولي کسي حق نام بردن رسمي از نمايندگي اسرائيل را نداشت .
با پيروزي انقلاب اسلامي ، اعضاي سفارت اسرائيل از ايران خارج شدند و يوسف هارملين و ژنرال سگف مخفي شدند . با سقوط دولت بختيار و روي کار آمدن بازرگان شهيد سر لشگر قرني به رياست ستاد ارتش منصوب شد. پس از مدتي ژنرال سگف به رياست دفتر قرني تلفن کرد تا ترتيب ملاقات وي را با قرني جهت تسليم اعتبارنامه نظامي اش بدهد اما افسري که در آن سوي خط بود توصيه کرد آنها هرچه زودتر از ايران خارج شوند . باقيمانده اسرائيلي ها که 33 نفر بودند در 29 بهمن 1357 با هواپيماي مسافربري پان امريکن به فرانکفورت و از آنجا به اسرائيل رفتند و به چند دهه روابط بين شاه و اسرائيل خاتمه داده شد .
پي نوشت ها :
1 . اسناد لانه جاسوسي ،ج 36 ، ص 16 .
2 . ولايتي ، ايران و تحولات فلسطين ،ص 35 .
3 . مظفر شاهدي ،مردي براي تمام فصول « اسدالله علم و سلطنت محمد رضا پهلوي » ( تهران : مؤسسه مطالعات پژوهش هاي سياسي ،1379 ) ، ص 627 .
4 . اسدالله علم ، يادداشت هاي علم ، تصحيح علينقي عاليخاني ،ج 3 ( تهران : معين 1380 ) ، ص 162 .
5 . شاهدي ، همان ، ص 628 .
6 . غلامرضا سعيدي ،مصلح شرق ،سيد جمال الدين اسد آبادي ،به كوشش سيد هادي خسروشاهي ( تهران : نشر فرهنگ اسلامي ،1370 ) ، ص 12 .
7 . ولايتي ،ايران و تحولات فلسطين ، ص 24 .
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}